اگر چه منطقه منطقه‌اي جنگي است ولي ديگر خبري از صداي توپ و تانك و انفجار نيست.
اين جا را سكوتي عميق فرا گرفته و غربتي عجيب آدمي را به سوي خويش فرا مي‌خواند.
ديگر لازم نيست با صداي شنيدن صداي سوت خمپاره روي زمين دراز بكشي.
آقا روح الله جام زهر را سر كشيد تا امثال ما از صداي سوت خمپاره و گلوله تانك و آژير موشك راحت بشوند و ديگر زحمت دولا راست شدن نكشند.
اين جا همه موجي شده‌اند.هر طرف را كه نگاه مي‌كني صداي گريه و شيون و زاري است.
اشتباه نكن ! الان شب عمليات نيست و اين‌ها سربازان همت نيستند كه زار زار گريه كنند.اين‌ها نسل سوم انقلاب‌اند و نه از معبر كه از دانشگاه به اينجا آمده‌اند با همان قيافه‌هاي عجيب و غريب.
اين‌ها همان‌هايي هستند كه قرار بود آرمان‌ها و ارزش‌هاي دهه شصتي‌هاي انقلابشان را فراموش كنند ولي انگار از آنها ديوانه‌ترند و اين جا از اعماق وجودشان فرياد بيزاري از انسان‌هاي فراموش كار را سرداده‌اند.پشت آمريكا بلرزد يا نلرزد فرقي نمي‌كند مهم اين است كه صداي آمريكا تا به حال يك گزارش هم از كاروان‌هاي راهيان سرزمين‌هاي دور پخش نكرده است.
باور كنيد جمعيت ما خيلي بيشتر از آن چند هزار نفري است كه در 8 ماه دفاع مقدس در خيابان‌هاي شهر مراسم سطل آشغال سوزي به راه انداخته بودند ولي انگار براي امريكايي‌ها آنها مهم‌ترند، بگذريم....

اين جا بايد گوش جسم ببندي و گوش جان بگشايي تا از نزديك صداي رزمندگان را بشنوي.اين جا غلامعلي پيچك شب عمليات در بحبوحه جنگ گردان را نگه داشته تا با آنها سخن بگويد، ويا كه سخن مهمي دارد.
نه ! اشتباه نكن.قضيه غدير و معرفي جانشين پيغمبر در آن گرماي طاقت‌فرسا گذشت.امشب پيچك گردان را نگه داشته تا بگويد ما از انحلال انقلاب نمي‌ترسيم بلكه ما از انحراف انقلاب مي‌ترسيم.شايد فكر مي‌كرد كه اين جمله يادگار مهمي است كه بايد پيش از شهادت آن را بگويد تا براي نسل من به يادگار بماند و اگر اين اتفاق نمي‌افتاد رسالتش را انجام نداده است.
امروز همت داشت براي نيروهايش سخنراني مي‌كرد.خودم شنيدم مي‌گفت: من حاضرم در پوتين بسيجي‌هاي واقعي آب بخورم.امسال آمده بودم راهيان نور تا با همت درد دل كنم.مي‌خواستم تا از فرزند و همسرش گلايه كنم و از طرفداران اين دو كه در دانشگاه عليه ما شعار مي‌دادند "توپ تانك بسيجي ديگر اثر ندارد "، "بسيجي جنگ نرفته دنبال پول نفته " و ...
ولي به دوكوهه كه رسيدم ديدم همت دوباره مشغول سخنراني است.ادب كردم و جمله‌اي نگفتم و همه دردها را در خودم ريختم مبادا كه سردار خيبر غصه بخورد ولي باز هم انگار بچه‌هاي اطلاعات عمليات كار خودشان را كرده بودند و آمار را از قبل به حاجي داده بودند.
همت در ميان سخنراني جواب همه ياوه‌گويان را داد.
حاجي گفت: خداوند در آسمان ملائكه را دارد و در زمين بسيجيان را.حرفش تمام نشده بوده بود كه عده‌اي عصباني شدند و اين بار نه با فتوشاپ بلكه با قوطي رنگ سبزش كردند آنهم در اتوبان منتسب به خودش اتوبان شهيد حاج همت.
امروز باكري مشغول خوشه‌بندي رزمندگان جبهه پس از جنگ است.آقا حميد هم درست مثل هدفمند كردن يارانه‌ها همه رزمندگان را در سه خوشه قرار داده است.
عده اي قرار است بي‌تفاوت نسبت به گذشته در پيچ و خم زندگي روزمره همه چيز را فراموش كند و عده‌اي كاملاً از گذشته خويش پشيمان شوند و برخلاف گذشته موضع بگيرند و اما عده‌اي معتقد به ارزش خواهند ماند و خون دل خواهند خورد.
شهيدي با اين آينده‌نگري هيچ گاه نگفت خانواده‌اش خوشه چندمي است ولي....
خداوندا ما را اين بار از خوشه سومي‌ها قرار بده و خانواده شهيد را نيز به ما ملحق بفرما.آمين يا رب العالمين.
اين جا فضاي جبهه و مملكت گل و بلبل است.همه زير چتر امام خميني جا مي‌شوند.نه فتنه‌اي وجود دارد و نه فتنه‌گري.
رزمندگان با خيال راحت مشغول جنگ با دشمن خارجي هستند.نه نفاق وجود دارد ونه منافقيني.نه درگيري و آشوب وجود دارد و نه برخورد مسلحانه.اين‌ها همه ساخته دست ضرغامي در برنامه شاخص است.
امام اهل خشونت نبود و اصلاً با هيچكس مشكل نداشت.انصافاً همه مشكلات و دو دستگي‌ها و سهم‌خواهي‌ها براي دوران علي(ع) بود تا پيغمبر (ص).
شهدا هم در اين فضاي گل و بلبل مشغول نوشتن وصيت‌نامه هستند.اين‌ها هم همگي موجي شده‌اند.نمي‌دانم چرا در فضايي كه امام خميني(ره) در اوج محبوبيت به سر مي‌برد همگي در وصيت‌نامه‌هايشان توصيه به اطاعت از ولي فقيه مي‌كنند.
مگر اين‌ها قرار است براي كدام نسل به يادگار بماند ؟ همت نوشته است در زمانه غيبت بايد مطيع محض ولايت فقيه باشيد.همت جان كولاك كردي با اين آينده‌نگري‌ات.از كدام زمانه سخن مي‌گويي و كجا را ديده بودي؟ نكند مخاطبت زمانه ماست كه اطاعت از ولي فقيه جرم محسوب مي‌شود.وگرنه در زمان امام(ره) كه احتياجي به اين توصيه‌ها نبود.بازهم از همه چيز مي‌گذرم تا بيشتر به سفر بپردازم.
در سه راهي شهادت نمي‌دانم چند شهيد داده‌ايم و نمي‌دانم مساحتش چند متر مربع است ولي حاج عباس برقي مي‌گفت: وقتي بچه‌ها در اين جا گير كرده بودند و دشمن مدام بر روي آنها آتش مي‌ريخت تلي از آدم درست شده بود و استخري از خون.
وقتي مساحت زمين با حجم آتشي كه در آنجا ريخته شده بود را گفت، بچه ها حساب كردند و به اين نتيجه رسيدند كه ممكن است در بعضي از نقاط شايد در يك متر مربع 3 بار يا 4 بار گلوله خمپاره فرود آمده باشد.مي‌فهمي؟ يعني در يك نقطه كوچك هيچ نقطه امني وجود نداشته كه رزمنده بتواند از آن به عنوان پناهگاه استفاده كند.
به خاطر همين است كه مي‌گويند در آن جا پاهايت را برهنه كن.چرا كه خاك آنجا آغشته به خون شهداست و براي همين هم هست كه خاكش را بهر تبرك مي‌برند.
چقدر به دلم نشت اين مصراع شعر كه مي‌گويد: "شهيدان را شهيدان مي‌شناسند. " اگر شهيدان را غير‌شهيدان مي‌شناختند كه جناب آبراهام لينكلن هم تراز باكري و همت قرار داده نمي‌شد و چقدر زيباتر است اين سخن كه بسيجي را بسيجي مي‌شناسد.
بسيجي راهمت مي‌شناخت كه حاضر بود در پوتين‌هايش آب بخورد نه آنان كه جنگ رفتن و تكه‌تكه شدن بسيجي را هم نديده اند.
بگذار بگويند هر آنچه را كه مي‌خواهند بگويند ما را از شنيدن توهين و تهمت‌هاي طرفداران شهيد ابراهام لينكلن باكي نيست.
هنگام برگشت همه درد دل‌ها را به حاجي گفته بودم همه توهين‌ها را، همه برچسب زدن‌ها را و همه بي‌ادبي‌ها را همه تنها ماندن‌ها را ولي وقتي داشتم سوار اتوبوس مي‌شدم حاجي آمد و در گوشم جمله‌اي گفت كه از خجالت آب شدم مثل اينكه دوباره از قبل بچه‌هاي اطلاعات عمليات همه چيز را گفته بودند و او همه اين‌ها را مي‌دانست.
حاج همت خودش دوره ما را تجربه كرده است و شكايت در مقابل وي معنا ندارد ولي با لبخند در گوشم گفت: حضرت روح الله به ما ياد داد كه هميشه تا مبارزه هست ما تا آخر خط بايستيم و ما هم براي اينكه خيالش راحت بشود گفتيم حاشا كه بسيجي ميدان را خالي كند.شما هم مبادا تا خون در رگتان است ميدان را خالي كنيد نمي‌خواهد تا آخرين نفس پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا آسيبي به مملكت نرسد خيالتان راحت آخرين نفس‌هاي دشمنان در راه است.

وبلاگ "به ياد پير طريقتمان روح الله كبير "